ساقی عطشان




   ساقی عطشان


    پایگاه فرهنگی مذهبی ساقی عطشان
موضوعات مطالب
نويسندگان وبلاگ
آمار و امكانات
»تعداد بازديدها:

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 138
بازدید کل : 5290
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

طراح قالب

Template By: LoxBlog.Com

درباره وبلاگ

سلام به همه ی بازدیدکنندگان عزیز این وبلاگ به عشق ارباب حسین ساخته شده است امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ سپری کنید
لينك دوستان
» قالب وبلاگ

» فال حافظ

» قالب های نازترین

» جوک و اس ام اس

» جدید ترین سایت عکس

» زیباترین سایت ایرانی

» نازترین عکسهای ایرانی

» بهترین سرویس وبلاگ دهی

پایگاه مداحی کربلایی محسن احمدی
نماز مائده ی آسمانی
صهیون ستیزی
خبرگزاری رئال مادرید
خیمه
طلوع ستاره
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ساقی عطشان و آدرس saghiatshan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
پيوند هاي روزانه
» پليس بي ادب

پليس بي ادب


آقاي حاج سيد اسماعيل هاشمي  نقل مي كند:
در زمان حاج شيخ عبدالكريم حائري  (رضوان الله تعالي عليه ) و داستان بي حجابي رضاخان قُلدر، دو تا پاسبان بودند كه خيلي اذيت مي كردند.

 

 


روزي زني با روسري از خانه بيرون مي آيد، يكي از اين پليسها او را تعقيب مي كند، آن زن هر چه او را قسم مي دهد و حضرت اباالفضل (ع) را شفيع قرار مي دهد در او اثر نمي بخشد. بلكه آن بي حيا توهين هم مي كند كه اگر اباالفضل كاري از او ساخته مي شد نمي گذاشت دستهاي او ... همان روز بحمام مي رود و دلش درد مي گيرد، معالجات اثر نمي كند و بدرك مي رسد. غسّال گفته بود: ديدم ، مثل اينكه سيلي به صورتش خورده شده باشد صورتش سياه شده بود.


پليس ديگر شقاوت بيشتري داشت ، گاهي وارد خانه ها مي شد و زنها را از خانه بيرون مي آورد و روسري از آنها برمي داشت .
زني او را به حضرت اباالفضل (ع) قسم مي دهد كه اذيت نكن ، در جواب مي گويد: اگر حضرت كاري از او ساخته مي شد.... زن ناراحت مي شود و نفرين مي كند: حضرت عباس جزايت را بدهد. همان شب مامؤ ريت پيدا مي كند.
كشيك بازار شود.
وقتي مي خواسته از سوراخ درب اطاق نگهباني نگاهي به بازار كند. دستي به پشت گردن او مي خورد و از اطاق بازار پائين مي افتد و به درك مي رسد.
  روز بعد براي خوشحالي ، تمام بازار را چراغاني مي كنند . (1) 

 

 پاورقي
1- (حضرت اباالفضل مظهر كمالات و كرامات ، ص 447)

منبع : www.ashoora.ir



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







نويسنده : ابوالفضل و مهدی | تاريخ : سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» عناوين آخرين مطالب